قرآن و حاكميت پيامبر اعظم‏(ص)
هدفم از قرار دادن اسم وبلاگ این بود که خدا با دستای خودش آیه هاشو بر قلب پیامبر(ص) نوشت...!
قرآن و حاكميت پيامبر اعظم‏(ص)
سه شنبه 10 بهمن 1391 ساعت 22:56 | بازدید : 1155 | نویسنده : [cb:post_author_name] | ( نظرات )

آيات ناظر به نقش و رسالت پيامبر اعظم درجامعه به چند دسته تقسيم مى شود: 1ـ آيات اطاعت. 2ـ آيات اولويت. 3ـ آيات حكم. 4ـ آيات محوريت. 5ـ آيات ايمان به تشريع پيامبر.

به گزارش شفقنا، مليحه محمديان در شماره 46- 47 فصلنامه ی پژوهش های قرآنی ویژه وحی و پیامبری، نوشت: از مجموع اين آيات استفاده مى شود كه رسالت و نقش پيامبر تنها در امور اخروى محدود نمى شود بلكه در زندگى اجتماعى نيز جايگاه مهم دارد و كسانى كه در صدد توجيه اين آيات بر آمده و مى پندارند كه رسالت پيامبر تنها دعوت به سوى آخرت بوده است فهم درستى از آيات ندارند.

آيات قرآن كريم درباره پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم به چند دسته تقسيم مى‏شود:

1 - آياتى كه به مسأله اطاعت از پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم مى‏پردازد.

2 - آياتى كه ولايت پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم و اولويت ايشان بر مؤمنان را مطرح مى‏كند.

3 - آياتى كه حكم پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم را مورد توجه قرار داده است.

4 - آياتى كه پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم را در امور اجتماعى، محور معرفى مى‏كند.

5 - آياتى كه مؤمنان را به ايمان به پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم به عنوان يكى از اركان تشريع فرامى‏خواند.

 

 

 

1 - آيات اطاعت

 

اين دسته از آيات، اطاعت از پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم را به شكل‏هاى گوناگون مورد توجه قرار داده است. در مواردى «اطاعت شدن» را از اهداف همه پيامبران‏عليهم السلام معرفى مى‏كند:

«وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللّهِ» (نساء/ 64)

«ما هيچ پيامبرى را نفرستاديم مگر براى اين كه به فرمان خدا، از وى اطاعت شود

و در مواردى با قرار دادن اطاعت از پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم در ادامه اطاعت از خداوند، مانند: «مَن يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ» (نساء /80) به تفسير آياتى مى‏پردازد كه در آن‏ها به اطاعت خداوند و پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم دستور داده شده است:

«... أَطِيعُوا اللّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِى الْأَمْرِ مِنْكُمْ» (نساء /59)

«اى كسانى كه ايمان آورديد! اطاعت كنيد خدا را! و اطاعت كنيد پيامبر خداو اولوا الامر [= اوصياى پيامبر] را

و اين نكته را توضيح مى‏دهد كه در اين آيات، چه آن جا كه اطاعت از آن‏ها با دستور جداگانه‏اى بيان شده است، مانند آيه‏اى كه گذشت، و چه در مواردى ديگر، مانند آيه: «...أَطِيعُوا اللّهَ وَرَسُولَهُ وَلاَ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَأَنْتُمْ تَسْمَعُونَ» (انفال / 20) مقصود اصلى، فرمان به اطاعت از پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم است و فرمان به اطاعت خداوند، امرى مسلم، براى يادآورى و مقدمه چينى آورده شده است؛ زيرا وجوب اطاعت از خداوند - همان گونه كه در بحث‏هاى كلامى مطرح است - با شناخت مولويت او به وسيله عقل حاصل مى‏شود و اثبات آن از راه مولوى، به دور مى‏انجامد. پس فرمان به اطاعت خداوند، در اين آيات، ارشاد مردم به چيزى است كه خود مى‏دانند و بيان اين حقيقت است كه اطاعت ازپيامبرصلى الله عليه وآله وسلم در ادامه اطاعت از خداوند است. گواه اين مطلب، آن كه در هيچ آيه‏اى فرمان به اطاعت از خداوند، به تنهايى نيامده است، در حالى كه در بسيارى از آيات، درباره پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم، يا به صورت فرمان از سوى خداوند، در كنار ديگر واجبات، آمده است، مانند:

«وَأَقِيمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ» (نور / 56)

«و نماز را برپا داريد، و زكات را بدهيد، و رسول (خدا) را اطاعت كنيد تا مشمول رحمت (او) شويد».

و يا به صورت فرمانى از زبان خود پيامبران‏عليه السلام مانند: «فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ» (شعراء /108)

اطاعت از پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم

 

با توجه به معناى اطاعت، كه عبارت از «امتثال امر» است، مى‏توان گفت، اگر پيامبران از خودشان، هيچ امر و نهيى نداشته باشند، اطاعت از آنان معنا ندارد؛ زيرا در اين صورت، ايشان صرفاً واسطه در ابلاغ فرمان‏هايى هستند كه از سوى خداوند صادر مى‏شود و لازم مى‏آيد كه آوردن «اطيعوا الرسول» در آيات، به منزله تكرار «اطيعوا اللَّه» باشد، در حالى كه هيچ نوع قرينه‏اى در كلام وجود ندارد. از سوى ديگر، اين مشكل، در آياتى مانند «من يطع الرسول فقد اطاع اللَّه» (نساء /80) و «ما ارسلنا من رسولٍ الاّ ليطاع باذن اللَّه» (نساء /64) بيش‏تر مى‏شود؛ زيرا لازمه سخن ياد شده در اين آيات، اجازه دادن خداوند به مردم، براى اطاعت از خود او است!؟

بنابراين با توجه به اين آيات و نيز آياتى كه فرمان‏هاى پيامبران‏عليهم السلام را به اقوام خود نقل مى‏كند، مانند فرمان حضرت موسى‏عليه السلام به هارون، كه از او مى‏خواهد در ميان مردم بماند و آنان را به سوى صلاح، پيش ببرد. «وَقَالَ مُوسَى لْأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِى فِى قَوْمِى وَأَصْلِحْ...» (اعراف /142) و مانند فرمان هارون به مردم «وَإِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمنُ فَاتَّبِعُونِى وَأَطِيعُوا أَمْرِى» (طه /90) و عتاب حضرت موسى‏عليه السلام به هارون، كه «آيا نافرمانى مرا كرده‏اى؟» «أَفَعَصَيْتَ أَمْرِى» (طه / 93)

هم چنين آياتى كه خداوند مؤمنان را از مخالفت با دستورهاى پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم بر حذر مى‏دارد:

«فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَن تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذَابٌ» (نور /63) و آياتى كه در آن‏ها، پيامبران‏عليهم السلام نخست قوم خود را به عبادت خداوند و تقواى الهى، كه به رعايت احكام نازل شده از سوى او به دست مى‏آيد فرا مى‏خوانند و سپس به اطاعت از خود دعوت مى‏كنند. مانند:

«قَالَ يَاقَوْمِ إِنِّى لَكُمْ نَذِيرٌ مُّبِينٌ أَنِ اعْبُدُوْا اللَّهَ وَاتَّقُوهُ وَأَطِيعُونِ» (نوح /3-2)

روشن مى‏شود كه خداوند كارهايى را به پيامبران‏عليهم السلام تفويض كرده است تا با اذن او، در ميان مردم به آن چه صلاح آنان در آن است، فرمان دهند و مردم نيز لازم است از ايشان اطاعت كنند.

در روايات نيز با استشهاد به آيات قرآن كريم، مسأله تفويض امور به پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم به شكل‏هاى گوناگون مطرح شده است. روايات بسيارى با استشهاد به آيه «مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا» (حشر /7) مسأله تفويض امور به پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم1 و تفويض امر دين به ايشان،2 كه هر چه را او حلال كند، حلال است و هر چه را او حرام كند، حرام3، و تفويض امر خلق به پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم را مطرح مى‏كنند.4

گستره اطاعت از پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم

 

 

 

از مسائلى كه درباره اطاعت از پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم مطرح است، محدوده اطاعت است. آيات و رواياتى كه نقل شد، اطاعت از پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم را در سطح اطاعت از خداوند مى‏دانند. نه در اين آيات و نه در آيات ديگر، حد خاصى براى آن معرفى نشده است و از آن جا كه اطاعت از خداوند، مطلق است و براى آن، نمى‏توان حدى را تصور كرد، اطاعت از پيامبر نيز از همين اطلاق برخوردار است. از اين رو، همه مفسّران كه پيرامون آيه «أَطِيعُوا اللّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِى الْأَمْرِ مِنْكُمْ» (نساء /59) بحث كرده‏اند، چون اطاعت از «اولى الامر» نيز مطلق است، در صدد تبيين عصمت آنان بر آمده‏اند؛ زيرا اطاعت مطلق از هيچ كس را بدون عصمت روا نمى‏دانند.5

آيات ديگرى كه به بيان مسأله حاكميت سياسى پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم مى‏پردازد و در آينده از آن‏ها بحث خواهيم كرد، بيانگر اين مسأله است كه اطاعت از پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم هم در امور شخصى افراد جارى است و هم در امور اجتماعى. گواه اين مطلب شان نزول آيه «مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا» (حشر /7) است. اين آيه مربوط به فيى‏ء و تقسيم آن است كه از سويى به امور اجتماعى و از سويى ديگر، به منافع فردى اشخاص ارتباط دارد. اين نشان مى‏دهد كه پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم درباره درآمدهاى عمومى تصميم گيرنده است و مى‏تواند طبق مصلحت آن را بين كسانى كه در حصول آن دخالت داشته‏اند، به طور غيرمساوى تقسيم كند. هر چند مفهوم اين آيه شريفه، عام است و همه فرمان‏هاى پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم را - همان‏گونه كه روايات نيز بيان كننده آن است - دربرمى‏گيرد.

شبهات درباره اطاعت از پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم

 

شبهاتى درباره اطاعت از پيامبران‏عليهم السلام مطرح شده است كه دسته‏اى از آن‏ها مربوط به مسأله دين به طور مطلق و نقش آن در زندگى مردم است و برخى ديگر در رابطه با خصوص دين اسلام است. هر چند بحث درباره قسمت اول، از موضوع اين نوشته، بيرون است و خود نياز به تحقيقى جداگانه دارد، ولى از آن جا كه قرآن كريم، هم درباره ديگر انبياعليهم السلام پرداخته و هم مباحث كلى درباره دين مطرح كرده است، با بحث درباره قسمت دوم، تا حدودى مباحث قسمت اول نيز تبيين مى‏شود.

برخى با استناد به آياتى از قرآن كريم، بر عدم ارتباط دين با زندگى روزمره مردم و عدم تسلط پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم بر جامعه مؤمنان استدلال كرده‏اند و آن حضرت را تنها رسولى از سوى خداوند پنداشته‏اند كه مأمور ابلاغ پيامى درباره مبدا و معاد است و دين را نيز امرى كه فقط به اين دو شأن مى‏پردازد، تفسير كرده‏اند. از اين رو، رهبرى جامعه و دخالت در امورى كه مربوط به امور شخصى افراد است را از حوزه وظيفه ايشان خارج دانسته‏اند. اينان براى اثبات مدعايشان به آياتى كه وظيفه پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم را امور غير اجتماعى معرفى كرده است، استدلال كرده‏اند. در اين جا به بررسى اين ادله مى‏پردازيم.

نفى كارها از پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم

 

يكى از آياتى كه براى مدعاى ياد شده بدان استدلال شده است، آيه‏اى است كه نقش پيامبر را در كارها نفى مى‏كند:

«لَيْسَ لَكَ مِنَ الْأَمْرِ شَيْ‏ءٌ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ أَوْ يُعَذِّبَهُمْ» (آل عمران /128)

«هيچ گونه اختيارى (درباره عفو كافران، يا مؤمنان فرارى از جنگ) براى تو نيست؛ مگر اين كه (خدا) بخواهد آنها را ببخشد، يا مجازات كند

امّا اين آيه، همان گونه كه از سياق آن پيداست و مفسّران نيز گفته‏اند،6 مربوط به حادثه شكست مسلمانان در جنگ احد است و آن چيزى كه از پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم نفى گرديده، شكست در اين جنگ و پيروزى در جنگ بدر است. آيه مى‏خواهد بگويد كه آن نصرت، از سوى خداوند بود و اين شكست نيز ربطى به پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم ندارد؛ شاهد بر اين مطلب آيات بعد است كه در جواب شك مسلمانان در اين كه آيا آن‏ها از موقعيتى برخوردارند، خداوند همه امور را به خود اختصاص مى‏دهد: «إِنَّ الأَمْرَ كُلَّهُ لِلّهِ» (آل عمران /154)

با اين حال، اگر آيه را مطلق و مربوط به همه امور نيز بدانيم، چنانكه بعضى روايات، آن را مربوط به نگرانى پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم از خبر دادن از ولايت حضرت على‏عليه السلام دانسته‏اند،7 باز هم براى استدلال بر مدعا كفايت نمى‏كند؛ زيرا اولاً در همين روايات، اين ايراد از سوى شخصى مطرح شده كه خيال مى‏كرده است اين آيه مى‏گويد هيچ امرى در دست پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم نيست و امام‏عليه السلام با استشهاد به آيه: «مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا» (حشر /7) به نفى آن استدلال پرداخته و مى‏فرمايد كه خداوند همه چيز را در اختيار پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم گذاشته است و آن گاه مورد آيه را مشخص كرده كه مربوط به ترس پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم از دشمنان، در اظهار ولايت حضرت على‏عليه السلام است.

ثانياً هنگامى كه اين آيه را در كنار آيات ديگر مى‏گذاريم، مانند آيات هدايت مى‏شود كه خداوند آن را در برخى آيات، از پيامبرش نفى مى‏كند:

«إِنَّكَ لاَ تَهْدِى مَنْ أَحْبَبْتَ وَلكِنَّ اللَّهَ يَهْدِى مَن يَشَاءُ» (قصص /56)

«تو نمى‏توانى كسى را كه دوست دارى هدايت كنى؛ ولى خداوند هر كس را بخواهد هدايت مى‏كند».

«وَمَا أَنتَ بِهَادِى‏الْعُمَيِ عَن ضَلاَلَتِهِمْ» (نمل /81).

«و نيز نمى‏توانى كوران را از گمراهيشان برهانى

و در مواردى به او نسبت مى‏دهد و او را هادى مى‏خواند: «إِنَّكَ لَتَهْدِى إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ» (شورا /52) زيرا در اين بحث نيز خداوند در آياتى، مانند آيه 7 از سوره حشر و نيز آيه: «وَشَاوِرْهُمْ فِى الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ» (آل عمران /159) «امر» را به پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم نسبت مى‏دهد و در آياتى ديگر، همه آن را به خود نسبت مى‏دهد: «إِنَّ الأَمْرَ كُلَّهُ لِلّهِ» (آل عمران /154) «بِل لِلَّهِ الْأَمْرُ جَمِيعاً» (رعد /31).

اين، در حقيقت، به اثبات و نفى استقلالى و تبعى بر مى‏گردد كه قرآن كريم همه چيز را در اختيار خداوند مى‏داند و او است كه اگر بخواهد، چيزى را به كسى و از جمله، پيامبرانش مى‏بخشد و هرگاه توهم شود كه شخصى مستقلاً صاحب چيزى است، آن را از همه نفى كرده و به خود نسبت مى‏دهد؛ همان‏گونه كه در اين آيه مشاهده مى‏كنيم:

«وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلكِنَّ اللّهَ رَمَى» (انفال /17)

نفى وكالت و تسلط از پيامبرعليه السلام

 

از جمله آياتى كه درباره عدم ارتباط رسالت پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم با امور اجتماعى به آن‏ها استدلال شده است، آياتى است كه تسلط و جبار بودن يا حافظ و وكيل بودن پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم بر مردم را نفى مى‏كند.8 در مورد اول، دو آيه در قرآن كريم آمده است كه در يكى سيطره و تسلط پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم بر مردم نفى شده است و در ديگرى جبار بودن ايشان: «نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَقُولُونَ وَمَا أَنتَ عَلَيْهِم بِجَبَّارٍ»(ق /45)

«ما به آنچه آنان مى‏گويند، آگاهتريم، و تو مأمور به اجبار آنها (به ايمان) نيستى».

«فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَكِّرٌ لَسْتَ عَلَيْهِم بِمُصَيْطِرٍ» (غاشيه /22-21)

«پس تذكر ده كه تو فقط تذكر دهنده‏اى! تو سلطه‏گر بر آنان نيستى كه (بر ايمان) مجبورشان كنى».

در رابطه با اين آيات، نيز بايد گفت هر دو آيه در سوره‏هاى مكى آمده است و همان گونه كه از سياق آيات قبل و بعد مشخص است، مربوط به امر هدايت و ايمان هست؛ زيرا مخاطب آن‏ها مشركانند. خداوند در اين دو آيه، مى‏خواهد اجبارى بودن هدايت را نفى كند و به پيامبرش‏صلى الله عليه وآله وسلم مى‏گويد: تو با زور نمى‏توانى آنان را هدايت كنى؛ زيرا در اين امر، من تو را مسلط بر آنان قرار نداده‏ام؛ چون سنت الهى بر اين قرار گرفته كه خود مردم، با اختيار خود، هدايت را بپذيرند و اگر قرار بود كه كسى به اجبار هدايت شود، خداوند، خود مى‏توانست همه را مؤمن كند:

«وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِى الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَميعاً»(يونس /99) اين مطلب درباره آيه: «فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَكِّرٌ لَسْتَ عَلَيْهِم بِمُصَيْطِرٍ» (غاشيه /21-22) واضح‏تر است؛ زيرا آيه «لَسْتَ عَلَيْهِم بِمُصَيْطِرٍ» تفسير آيه «فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَكِّرٌ» است و در بخش بعدى، درباره حصر وظيفه پيامبر، در تذكر دادن، سخن خواهيم گفت.

از سوى ديگر، اگر اين آيات را ناظر به امور اجتماعى بدانيم و خطاب آن‏ها را شامل مؤمنان در مدينه نيز بگيريم، آن چه اين آيات از پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم نفى مى‏كنند، صفت زورگويى و تسلط با زور است و چنين اوصافى حتى در صورت قائل شدن به حاكميت سياسى پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم از ايشان منتفى است؛ زيرا حكومت حضرت، چون مبتنى برحق است، براساس ايمان به خدا و رسول و رفق و مدارا انجام مى‏پذيرد:

«فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظّاً غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ» (آل عمران /159)

«به (بركت) رحمت الهى، در برابر آنان [= مردم] نرم (و مهربان) شدى! و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو پراكنده مى‏شدند

نه بر اساس جباريت و زورگويى؛ بلكه برعكس خداوند حاكميت بر اساس زور را در مقابل حكومت پيامبران‏عليهما السلام معرفى مى‏كند:

«و تِلْكَ عَادٌ حَجَدُوا بِآيَاتِ رَبِّهِمْ وَعَصَوْا رُسُلَهُ وَاتَّبَعُوا أَمْرَ كُلِّ جَبَّارٍ عَنيدٍ»(هود /59)

«و اين قوم «عاد» بود كه آيات پروردگارشان را انكار كردند؛ و پيامبران او را معصيت نمودند؛ و از فرمان هر ستمگرِ دشمنِ حق، پيروى كردند

اما آياتى كه وكيل و حفيظ بودن پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم را نفى مى‏كنند، در اين جهت كه مختص به هدايتند با آيات قبل يكسانند. آيه 107 از سوره انعام، جامع هر دو عنوان است و آيه قبل از آن، با فرمان به پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم كه «تنها تابع وحى باش» آغاز مى‏شود:

«اتَّبِعْ مَاأُوْحِيَ إِلَيْكَ مِن رَبِّكَ لاَإِلهَ إِلَّا هُوَ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ . وَلَوْ شَاءَ اللّهُ مَاأَشْرَكُوا وَمَا جَعَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظاً وَمَا أَنْتَ عَلَيْهِم بِوَكِيلٍ».

«از آنچه از سوى پروردگارت بر تو وحى شده، پيروى كن! هيچ معبودى جز او نيست! و از مشركان روى بگردان! اگر خدا مى‏خواست، (همه به اجبار ايمان مى‏آوردند، و) هيچ يك مشرك نمى‏شدند؛ و ما تو را مسؤول (اعمال) آنها قرار نداده‏ايم؛ و وظيفه ندارى آنها را (به ايمان) مجبور سازى

از اين رو، هر چند اين آيات، مسؤوليت حفاظت و وكالت را از دوش پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم بر مى‏دارند، ولى خطاب آيه در اين مورد، متوجه مشركان است.

علامه طباطبايى در اين باره مى‏فرمايد:

 

 

«كلام خداوند: «و ما جعلناك عليهم حفيظا و ما انت عليهم بوكيل» هم چون قسمت‏هاى قبل آيه، براى دلدارى پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم و آرامش نفس او است و مثل اين كه از «حفيظ»، كسى اراده شده است كه اداره امور مردم، مثل زنده بودن، رشد، رزق و غيره را بر عهده دارد و از «وكيل»، كسى كه موظف به اداره كارهاى موكل عنه است تا بدين وسيله، نفعهايى را كه او در معرض آن است، برايش كسب و ضررها را از او دور كند. پس معناى آيه به طور خلاصه اين است كه نه امور تكوينى مشركان و نه امور حيات دينى آنان، هيچ كدام بر عهده تو نيست تا رد دعوت تو و عدم قبول آن از سوى آنان تو را محزون كند».9

از سوى ديگر، مى‏بينيم كه اين وضعيت، پس از تشكيل جماعتى مسلمان بر گرد پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم متفاوت مى‏شود و مسؤوليت ايشان براى حفظ و استقامت آنان بر دوش حضرت گذاشته مى‏شود. در روايتى10 ابن عباس مى‏گويد: آيه‏اى سنگين‏تر از اين، بر پيامبر نازل نشد و از اين رو، هنگامى كه اصحاب به او گفتند: اى پيامبر! پيرى زود هنگام به سراغ شما آمد، فرمود: «سوره هود و واقعه، مرا پير كرد».

در روايت ديگر11 شخصى علت اين مسأله را مى‏پرسد و پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم به آيه «فاستقم كما امرت» اشاره مى‏فرمايند. امام خمينى (قدس سره) خصوصيت اشاره پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم به اين آيه از سوره هود، نه از سوره شورا را به خاطر ذيل آن دانسته‏اند كه با خطاب به پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم استقامت امت را نيز از ايشان خواسته و بر دوش حضرت گذاشته است و گرنه، پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم در استقامت خويش مشكلى نمى‏ديد كه به خاطر آن، زود هنگام پير گردد.

انحصار وظيفه پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم در بشارت و ترساندن

 

براى نفى دخالت پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم در امور اجتماعى، به آيات ديگرى نيز استدلال شده است كه آن حضرت را انحصاراً «نذير» يا «نذير و بشير» مى‏خواند:

«إِنْ أَنتَ إِلَّا نَذِيرٌ» (فاطر /23) «إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ» (اعراف /188)

پس پيامبران وظيفه‏اى جز ترساندن و بشارت دادن به مردم ندارند و اطاعت از ايشان نيز در همين ساحت است و ربطى به امور اجتماعى ندارد.12

در نقد اين استدلال بايد گفت بررسى آياتى كه داراى چنين محتوا

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:


منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
موضوعات
نویسندگان
نظر سنجی

نظرتان را در مورد وبلاگ دست خط خدا بفرمایید؟

خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



دیگر موارد

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 8
بازدید ماه : 88
بازدید کل : 311819
تعداد مطالب : 87
تعداد نظرات : 17
تعداد آنلاین : 1

ابزار رایگان وبلاگ

آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 87
:: کل نظرات : 17

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 5
:: باردید دیروز : 1
:: بازدید هفته : 8
:: بازدید ماه : 88
:: بازدید سال : 3404
:: بازدید کلی : 311819